سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابعاد سیاسی اسلام

«دوران حضرت آدم به دلیل سادگی جوامع مسائل حکومتی مطرح نبوده است بنابراین حکومت امری برون دینی است.»
جواب: ممکن است مطلب مورد اشاره شما که جامعه دوران حضرت آدم به دلیل سادگی و تعداد کم اعضاء نیاز چندانی به مباحث حکومتی و سیاسی نداشته است، اما آیا از این فرض می‌توان نتیجه گرفت که آموزه‌های دینی نسبت به این امر خاموش است. آیا عدم ذکر، دلیل عدم وجود است. اگر به فرض در زمان پیامبر مسئله‌ای از ایشان پرسیده نشده، دلیل این است که آن مسئله، مسئله‌ای برون دینی است. این مفهوم با کامل بودن دین برای زندگی بشری در تضاد است. برای تبیین بهتر می‌توان از این مثال بهره برد. استادی را در نظر بگیرید که سطح علمی بالایی داشته و برای دوره کارشناسی در یک دانشگاه تدریس می‌کند. آیا می‌توان سطح علمی استاد را تنها در جواب‌هایی که به دانشجویان می‌دهد ارزیابی کرد. خصوصاً هنگامی که دانشجو به هر دلیل سؤالات بسیار پیش‌پا افتاده‌ای بپرسد. آیا منطقی است که بگوییم معلومات استاد در حد همین پاسخ‌هایی است که به دانشجو داده است. یا این‌که استاد معلوماتی به مراتب بالاتر از پاسخ‌های ارائه شده دارد ولی به دلیل آن‌که شرایط ارائه معلومات وجود ندارد آن‌ها را اظهار نمی‌کند.
2. «اکثریت پیامبران مقام رهبری سیاسی نداشته‌اند، رهبری وظیفه آنان نبوده و بلکه یکی از شئون ایشان است.»
جواب: در این بخش از مجموعه سؤالات شما ، ادعایی بزرگ مطرح شده که البته ذکری از دلیل یا دلائل آن به چشم نمی‌خورد. به چه دلیل معتقدید که بسیاری از انبیاء مقام رهبری سیاسی نداشته‌اند. بالاتر این‌که به چه دلیل رهبری سیاسی را از جمله وظایف ایشان ندانسته‌اید. آیا دلیل همان نگاه برون دینی سیاست است که در بند اول توضیح داده شد. نکته دیگری که در این بخش قابل ذکر است، تناقضی است که در فرض فوق مطرح شده، زیرا از یک سو معتقدید، رهبری سیاسی از وظایف انبیاء نبوده، و از طرف دیگر می‌گویید رهبری سیاسی از جمله شئون پیامبران الهی است. اگر یکی رهبری سیاسی از شئون انبیاء است پس نمی‌توان معتقد بود که رهبری سیاسی امری برون دینی است. عدم بروز و ظهور رهبری سیاسی برای برخی انبیاء بنا به هزاران دلیل و شرایط، نمی‌تواند دلیل این باشد که چنین حقی برای ایشان نبوده است.

اکنون سوال را از منظری دقیق تر مورد بررسی قرار می دهیم :
«اگر رهبرى سیاسى و تشکیل حکومت بخشى از وظایف نبوت است؛ چرا برخى از پیامبران الهى براى حکومت تلاشى نداشته‏اند؟»
پاسخ :چند احتمال در اینجا مطرح است:
یکم. تشکیل حکومت ممکن است در شرایطی خاص، برای پیامبری مقدور نباشد؛ مانند رسول اکرم(ص) که در چند سال اول رسالت خود، از تشکیل حکومت معذور بود و یا حضرت عیسی(ع) که تحت فشار شدید دستگاه حاکم قرار داشت.
دوم.برای آگاهی بیشتر ر.ک: قدردان قراملکی، محمدحسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص 39 - 43. گاه در عصر پیامبری بزرگ -که مسؤولیت زمامداری جامعه بر عهده او است برخی دیگر از انبیای الهی، زیر مجموعه رسالت او بوده و تنها سمت تبلیغ احکام دین را داشته‏اند، نه حق تشکیل حکومت جدا و مستقل را؛ مانند حضرت لوط(ع) که نبوت او زیر مجموعه نبوت ابراهیم خلیل(ع) بود. قرآن می‏فرماید: (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ...)؛عنکبوت (29)، آیه 26. «پس لوط به او ایمان آورد...». رسالت چنین اشخاصی، شعاعی از نبوت گسترده همان پیامبر بزرگ است. قرآن مجید منصوب بودن حضرت ابراهیم(ع) از سوی خدا، برای امامت و رهبری جامعه را چنین بیان کرده است: (قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً...)؛بقره (2)، آیه 124. «... [خداوند به او ]فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم...».
بنابراین هیچ نبوتی بدون حکومت نیست؛ خواه به شکل استقلال باشد و خواه به صورت وابسته؛ زیرا در نمونه یاد شده، حضرت لوط(ع) تحت حکومت ابراهیم(ع)، زندگی سیاسی و اجتماعی خود و دیگران را در محیط خویش اداره می‏کرد.
از این‏رو حضور پیامبران در صحنه سیاست و اجتماع و زمامداری آنان، به صورت موجبه جزئیه در قرآن کریم آمده است: (وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ...)؛آل عمران (3)، آیه 146. «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند...». این آیه به خوبی نمایانگر اهتمام پیامبران به امور اجتماعی و سیاسی دوران خویش است.
سوم. چنانچه درباره برخی از پیامبران الهی، به صراحت مطلبی در باب حکومت و سیاست در قرآن کریم نیامده باشد؛ دلیل بر نبودن حکومت نیست؛ بلکه از قبیل (...وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ)؛نساء (4)، آیه 164. «...و پیامبرانی [را برانگیخته‏ایم‏] که [سرگذشت ]ایشان را بر تو بازگو نکرده‏ایم» است؛ یعنی، همان گونه که برخی از پیامبران الهی در تاریخ بشر بوده‏اند و نامی از آنان در قرآن نیامده است؛ تمامی ویژگی‏ها و رفتارهای هر یک از پیامبران نیز در قرآن ذکر نشده است. بنابراین هم تشکیل حکومت از سوی پیامبران الهی، امری ضروری بوده -چنان‏که اهداف رسالت در قرآن بر آن گواهی می‏دهد و هم آنان با توجه به فراهم بودن شرایط، امکانات و توانایی‏ها، به آن اقدام کرده‏اند.
چهارم. سیره پیامبر اکرم(ص) در تشکیل حکومت نیز گواه خوبی است که چنین برداشتی از بعضی آیات قرآن، حداقل در مورد اسلام به هیچ شکل صحیح نیست.برای آگاهی بیشتر ر.ک: شاکرین، حمیدرضا، پرسمان، سکولاریسم.
در هر صورت وجود آیات مختلف دیگر که برای پیامبر اسلام شئون الهی دیگری (مانند قضاوت، حکم‏رانی و...) را ثابت می‏کند و نیز وجود روایات متواتری از خود پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در این خصوص و تأمل در مفاد و آیات مورد استناد ناقدان، همگی دلیل بر بطلان استدلال طرفداران نظریه «جدایی دین از سیاست» است.

3. «وجود برخی شایستگی‌ها و صفات نیکو در اولیای الهی باعث می‌شده نسبت به دیگران در امور رهبری سیاسی برتر باشند»
جواب: خود این لیاقت‌ها نشان از وجود مبانی است که اولویت اولیای الهی را در رهبری سیاسی جامعه نشان می‌دهد. عقل حکم می‌کند زمانی که جریانی وجود دارد که از نظر صفات و لیاقت‌ها نسبت به دیگران برتری دارند و نیز به دلیل شناخت برتر و صحیح راه و راه‌کار رساندن جامعه به تعالی و سعادت، مقدم بر دیگران هستند، باید در احراز و منصب رهبری سیاسی جامعه نیز اولویت داشته باشند. این حکم عقل نمی‌تواند از نظر شارع مخفی بوده بر مبنای آن حکم ندهد.
از منظری دقیق تر نیز تبیین این مسأله به تحلیل دو نکته بر می‏گردد:
1. چرا جامعه نیازمند زعامت و ولایت سیاسی است؟
2. چرا در جامعه اسلامی این زعامت سیاسی، برای فقیه جامع شرایط قرار داده شده است؟
جامعه انسانی از آن جهت که مشتمل بر افراد با منافع، علاقه‏ها و سلیقه‏های متعارض و مختلف است، به طور ضروری نیاز به حکومت دارد. اجتماع انسانی -هر چند در حدّ بسیار مختصر نظیر یک قبیله یا روستا، نیازمند نظام و ریاست است. اصطکاک منافع، چالش میان افراد و اخلال در نظم و امنیت، مقولاتی است که وجود نهادی مقتدر و معتبر را جهت رسیدگی به این امور و برقراری نظم و امنیت ایجاب می‏کند. بنابراین، جامعه بدون حکومت یا دولتی که دارای اقتدار سیاسی لازم و قدرت برنامه‏ریزی، تصمیم‏گیری، اجرا و امر و نهی است، ناقص خواهد بود و دوام و بقای خویش را از دست خواهد داد.
امام علی(ع) در مقابل خوارج -که شعار «لا حکم الاّ للّه» سر می‏دادند و بر نفی وجود حکومت و امارت اصرار ورزیده، مدعی حکومت مستقیم خدا بر خویش بودند می‏فرمود: «انّه لابد للناس من أمیر برّ او فاجر یعمل فی إمرته المؤمن»؛ «به ناچار مردم نیازمند وجود حاکم هستند؛ خواه نیکوکار و خواه بدکردار تا در حکومت او مرد با ایمان، کار خویش کند».نهج البلاغه، خطبه 40.
سرّ نیاز به ولایت سیاسی در نقص و ضعف فرد انسانی نهفته نیست؛ بلکه در ضعف و نقص مجتمع انسانی است. بنابراین اگر جامعه‏ای از افرادی شایسته و حق‏شناس نیز فراهم آمده باشد، باز هم نیازمند حکومت و ولایت سیاسی است؛ زیرا اموری وجود دارد که مربوط به جمع می‏شود و نیاز به تصمیم‏گیری کلی و در سطح عمومی دارد و فرد -از آن جهت که فرد است نمی‏تواند در این موارد تصمیم‏گیرنده باشد.
اختلاف نظام‏های سیاسی در اموری نظیر: شیوه توزیع قدرت، شرایط صاحبان قدرت، چگونگی احراز قدرت سیاسی، نقش و جایگاه مردم در واگذاری قدرت سیاسی و... است؛ و گرنه در اصل اینکه جامعه بشری نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است، اتفاق نظر وجود دارد و تنها مخالف آن، آنارشیست‏ها هستند که نه عدد معتنابهی‏اند و نه دلیل موجهی دارند.
اما اینکه در اندیشه سیاسی شیعه، زعامت سیاسی در عصر غیبت به فقیه جامع شرایط واگذار شده، بدان جهت است که رسالت و وظیفه حکومت، تطبیق امور مسلمانان با تعالیم شریعت است. هدف حکومت دینی، تنها برقراری امنیت و رفاه به هر شکل و سامان نیست؛ بلکه باید امور جامعه و روابط و مناسبات آن با احکام، اصول و ارزش‏های دینی مطابق باشد و این مهم نیازمند آن است که مدیر جامعه اسلامی -در عین برخورداری از توانایی‏های لازم در عرصه مدیریت آشناترین مردم به حکم خداوند در این موارد بوده و از فقاهت لازم در امور اجتماعی و سیاسی برخوردار باشد. امام علی(ع) می‏فرماید: «أیها الناس ان احق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»؛ «ای مردم! سزاوارترین مردم به امارت و خلافت کسی است که بدان تواناتر و در آن به فرمان خدا داناتر باشد».همان، خطبه 173.
پس جامعه اسلامی، نیازمند ولایت و زعامت سیاسی است؛ همچنان که هر جامعه دیگری برای برطرف کردن بعضی از کمبودها و نواقص اجتماعی خویش و تأمین نظم و امنیت، محتاج آن است. این زعامت سیاسی به فقیه عادل توانا داده شده است؛ زیرا مدیریت جامعه اسلامی -افزون بر توانایی‏های مدیریتی به اسلام‏شناسی و فقه‏شناسی نیز نیازمند است.برای آگاهی بیشتر ر.ک: جوان آراسته، حسین، مبانی حکومت اسلامی.

توضیح بیشتر اینکه :
در این رابطه ادله عقلی متعددی وجود دارد. یکی از مباحث مهم «فلسفه سیاست»، همین است که زمامدار یا رهبران و کارگزاران حکومت در یک جامعه، چه کسانی و با چه خصوصیاتی باید باشند؟ در پاسخ به این سؤال دو فرض قابل تصور است:
1. هیچ معیار و ویژگی خاصی لازم نیست.
2. وجود یک سری ویژگی‏ها و خصوصیات لازم است.
بطلان فرض اول کاملاً روشن است؛ روش عقلی این است که برای ابتدایی‏ترین سطوح مدیریت در جامعه، در جست و جوی افراد ذی‏صلاح با ویژگی‏های خاصی بود؛ چه رسد به مدیریت کلان اجتماعی که سرنوشت یک ملت را در ابعاد گوناگون رقم می‏زند. بنابراین فرض دوم تعیّن می‏یابد.
در فرض دوم یک سری ضوابط و ویژگی‏های عام هست که هر عقل سلیمی وجود آنها را بایسته و لازم می‏داند؛ از قبیل: دانش و بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر و قدرت مدیریت.
اما آیا این مقدار برای رهبری یک جامعه کافی است؟ افزون بر آن، دانش و بینش و تدبیر بر اساس چه اصول و هنجارهایی مورد نظر است؟ جواب این سؤال در گرو درک اهداف تشکیل یک حکومت و خاستگاه و پایگاه ارزشی و مکتبی آن است. از همین جاست که اندیشه‏های سیاسی مختلفی بروز نموده و پاسخ‏های متفاوتی در پاسخ به پرسش‏های فوق ارائه می‏شود که نظام‏های سیاسی خاصی، مبتنی بر آن اندیشه‏ها پیشنهاد می‏گردد. شایان توجه است که حکومت اسلامی، نظامی مبتنی بر احکام و ارزش‏های الهی است و در آن: جست و جوی سعادت دنیا و آخرت انسان‏ها ملاحظه شده است. راه تأمین این هدف نیز در احکام و ارزش‏های الهی، مشخص شده است.